الیسا جان الیسا جان ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

ماهک من ......

خدا جونم ممنونم ازت...

عزیز دلم دختر گلم امروز هم تموم شد و چه خوب و ..... اول از همه ماجرای مشاوره که خیلی ها پرسیده بودن چرا رفتی و سنجش برای چی بود. من هر سال بعد از تولدت میبردمت مشاوره  امسال میخواستم به یه نتیجه دیگه ای هم برسم اینکه خیلی ها بهم میگفتن چون در دوران بار داری کار میکردی و درس میخوندی و ... رو بچه تاثیر بد میذاره ... میخواستم ببینم درسته یا نه چون خودم اینجوری فکر نمیکرم. و میخواستم مطمئن بشم .و مشاور خودمون که میرفتیم پیشش یگه از آمل رفته بود و منم کلی گشتم  تا مشاور خوب گیر بیارم   وخلاصه  پیداش کردم و بعد از تماس گفت چون برای تربیت میخوای حضور بچه مهم نیست و من و مامان ملی رفتیم و تو رو نبردیم و تو او...
29 شهريور 1392

38ماهگرد پرنسس خانم مبارررررررررررررررررررررررررک

صد تا گل و شاپرک تولدت مبارک تول تولد  28 ماهگردت مباررررررررررررررررررک الیسا جونم پرنسس زیبای من  امشب 28 ماهگردتو جشن میگیریم و تو خوشحال از ذوق تولد و کیک و ... الیسای من پرنسس ماه روی من  دختر دلربای من  عروسک شیرین ادای من  ماهگردت مبارک الیسا جونم از خیییییییلی وقت تا حالا گیر دادی یه تولد رنگین کمونی بگیر ( حالا تو بیشتر از من در مورد تم تولد  اطلاعات داری) و منم چند رنگ پارچه گرفتم و یک ماهی با این پارچه ها بازی کردی تا مامانی یهو گیر داد تا لباستو بدوزه ( جالب اینجاست مامانی اصلا خیاطی بلد نیست اما برای تو... ) و اینکارو کردو تو هم کلی ذوق کردی و هی میپوشیدی و میگفتی خلاصه و...
26 شهريور 1392

شلپ شلوپ آب بازی کن تو باغ میری کنجکاوی کن ....

الیسا جونم تا بینهایت دوست دارم دختر قشنگم     الیسای ماه من دختر نازنینم از اونجایی که عاشق آب بازی هستی چند روز پیش رفتیم خونه مامان ملی و تو هم گفتی من آب بازی کنم و  دو تا دایی هات هم  بسیج شدن و استخرتو باد کردن و به دستور خانم خانمها هر چی  ودوست داشتی همون شد تا بهت حسابی خوش بگذره و هر چی دوست داشتی با خودت آوردی و کلی شالاپ شلوپ کردی و رقصیدی و شعر خونونی و حسابی بهت خوش گذشت و با کلی خواهش حاضر شدی از استخرت دل بکنی هلوی مامانی . رفتی تو خونتو داری بازی میکنی... شیرجه زدی تو آب ... فدای ذوق کردنات و خنده های از ته دلت... ...
22 شهريور 1392

دخترم تاج سرم روزت مبارک ...

دخترم دردانه ی زیبایم عزیز تر از جانم پاره ی تنم دوستت دارم ... صدای دلنوازت را نگاههای معصومانه ات را شیطنت های کودکانه ات را اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را همه را دوست دارم می دانی... تو مژدگانی همه ی مهربانی های عالمی تو بهترین همدم و مونس و با محبت ترین پرستار عالمی تو ارزنده ترین هدیه ی خدا بر روی زمینی و در یک کلام تو رحمت کاملی تو را با همه ی وجود دوست می دارم دخترم همیشه خوب باش و خوب بمان و    شاد باش روزت مبارک همه وجودم  الیسا جونم. الی...
17 شهريور 1392
12385 0 49 ادامه مطلب

الیسا تو شهر بازی...

سلام به دختر سه ساله ام که کلی خانم شده و هر روز چیزای جدید یاد میگیره و تو هر شرایطی ول کنه کتاب نیست و هر بار که میرم کتابخونه دو ساعتی اون تو مشغول خرید کتابا میشم و کلی کتاب برات میگیرم و اونارو تو دو روز تموم میکنی گلم هر چند خیلی خوشحالم که انقد به کتاب علاقه داری اما باور کن منم کلی کار دارم ماما جونم  و اینبار که کتاب گرفتم دیگه یه جا بهت ندادم و قرار شد روزی یکی یکی  بهت بدم و تو هم خیلی ناراحت شدی گفتی یه دونه کتاب ؟؟ منم گفتم زحمت کشبدم رفتم برات کتاب گرفتم عزیزم و تو هم گفتی مرسییییییییییییییییییییییییی ... دخترم خیلی کنجکاوی و دوست داری از همه چی سر در بیاری و بدونی و خیلی قشنگ شباهت ها و تضادهارو پیدا میکنی  و م...
12 شهريور 1392

شیرین ترین شیرینی دنیا....

سلام به دختر گل خودم که عاشقتم مامانی : الیسا جونم بیشتر روزها رو با هم میگذرونیم عزیزم و کلی با هم بازی میکنیم و مهمونی میریم و پیاده روی و شما هم مثل همیشه شیرین و پر انر ژی هستی عزیزم چند شب پیش خونه عمه آذر شام دعوت بودیم و تو کلی با کیانا جون بازی کردی و موقع برگشت کیانا زد زیر گریه که الیسا نره پیش ما باشه من خیلی دوسش دارم و دلم تنگ میشه و عمه آذرم گفت الهام میای بچه هارو پارک ببریم ؟ منم که نه تو دهنم نیست و همیشه آماده واسه بیرون رفتنم ( حالا بماند تو از منم ددری تر شدی) گفتم چرا که نه خیلی خوبه و این شد که کیانا جونم آروم شد و تو هم با خنده گفتی کیانا جون معلومه حسابی منو دوست داریا  شیرین زبون منی دیگه فدات شم و چند روز ...
10 شهريور 1392

الیسا تو باغ فلفل ....

 الیسا جونم دختر ناز و ملوسم چه زود گذشت روزهایی که بغلم بودی و آرزوی راه رفتنت رو داشتم و با یک قدم تا تی تا تی تو به اوج آسمونها میرفتم و ذوق میکردم .... چه زود گذشت دق دقه کردنات که همه عاشقش بودن عزیزم .... چه زود گذشت حرف زدنهات ای جانم انگار همین دیرئز بود که دختر باهوشم همه چیو به اشاره میگفت و  مامان بابا به انتظار حرفهای شیرینش لحظه شماری میکردن و الیسای ناز من یک دفعه و کامل شروع کرد به شیرین زبونی و خونه پر شد از صدای نازک و ظریف دختر کوچولویی که حسابی با شیرین زبونیش دلبری میکرد .... چه زود گذشت انتخاب کردن وسیله هات آخه دیگه خودت انتخاب میکنی  ملوسکم ... چه زود گذشت خوابوندنت نقلی مامان چه زود تویی که باید ده تا ...
5 شهريور 1392
1